داستان های ناتمام

آخرین مطالب

کابوسِ مترو

شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۷، ۰۷:۰۰ ب.ظ

زمان‌های کمی بوده که با منتظر بودن مشکل پیدا کنم یا کلافه بشم یا ناراحت بشم!

دیر اومدن و نیومدن و کنسل شدن چندان نمی‌تونه واسم اتفاق حال گیرانه‌ای باشه!

همیشه یه کتاب کنارم هست که اصلا نفهمم چه‌طوری زمان گذشته!

لعنتی... پس چرا امروز* این همه احساس فشار میکنم از موندن توی مترو! این همه تغییرٍ نخواسته تو خودم از کجا پیداشون شده؟

"چشم‌هایش" بزرگ علوی کنار دستم گذاشته ... کاری که سعید بهم سپرده می‌تونه چندین ساعت وقتم رو پر کنه... نمازخونه بازه و میتونم حتی بیخیال همه چیز بشم و چندین ساعت همه چیز رو با خواب فراموش کنم...

ولی چیزی که الان دارم فقط اینه:

منتظر موندن...

تنها بودن...

امتحانی که تازه فهمیدم این هفته‌ست...

مجوز زندان که تازه اومده ... 

پرسش‌نامه‌هایی که هنوز تو مرحله‌ی یکی مونده به آخر آروم گرفتن... 

صدای قطارهای لعنتی مترو که یکی بعد از قبلی میان و میرن...

خیل عظیم جمعیتی که پر از اضطراب، پیاده و سوار می‌شن...


و من... درگیر سرکوب ناخودآگاه خواسته‌های بن، و درگیر ساکت کردن فرامن**... روی صندلی‌های مسیری که نرفتم، توی شهری که ازش متنفرم

فقط نشستم.

کلافه.

منتظر.


* نوشته‌ی دیروز بود که نمی‌دونم چرا شدیدا نیاز به نوشتنش داشتم ولی اصلا دلم نمی‌خواست همونجا پست کنم. انگار با لجبازی سبک خودم می‌خواست یکم تنها و نخوانده بمونه!

** حوصله ی توضیح دادن اصولی بن من فرمان نیست! توضیح مشخص کننده‌ی متن: یعنی یه چیزی هی به من می‌گه اینو می‌خوام این کارو بکن! اون یکی بهش می‌گه هیچ کاری نباید بکنی اهمیتی نده! بسه دیگه!

۹۷/۰۴/۰۹
Jandark

نظرات  (۳)

۱۰ تیر ۹۷ ، ۰۳:۰۳ آقاگل ‌‌
اگه هنوز موندی تا با ماشین بیام دنبالتا :)
پاسخ:
حالا دیگه؟ اون‌موقع که گفتم بیا بریم تهران باید می‌گفتی چشم! p:
منم تازگیا یاد گرفتم منتظر نباشم. بس که همیشه منتظر یک اتفاق یا شخص یا ماجرایی بودم هیجانش انتظار رو طولانی تر و طعم اون اتفاق رو تلخ کرده. از منتظر بودن انقدر خاطرات تلخ دارم که مثنوی هفت من میشه شرحش. 
حالا خوش به حال تو که فقط همین یک بار تجربه اش کردی.
پاسخ:
تجربه‌هایی که کم اتفاق می‌افتن خیلی درد بیشتری دارن! آمادگی نداری واسشون!
و البته که بیشتر ترسم از تکرار دوباره‌ی اون حس مزخرفه!
۱۰ تیر ۹۷ ، ۱۶:۵۵ پـــــر ی
هیچی به اندازه منتظر شدن نمی تونه منو عصبی کنه. هیچی 
پاسخ:
من برعکس بودم همیشه!
ولی با همین یه بار هم، الان می‌فهمم چی می‌گی.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی