داستان های ناتمام

آخرین مطالب

همین چند قدم‌های جدید برای ادامه دادن

سه شنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۰۹ ق.ظ

ساعت 6:30 صبحه، پایین کوه ایستادم و پر از انرژی!

دوساعت کوه، تا رسیدن به دره میشان، و فقط در حد گرسنگی بی انرژی می‌شم! و با خوردن املت و البته پنیر(صبحانه بدون پنیر، صبحانه حساب نیست) انرژی برگشته و ساعت 10 دوباره حرکت...

ساعت 12 شده و زیر سایه نشستم برای استراحت! شالم هنوز از آب چشمه خیسِ خیسه. به قله نگاه میکنم که مسیر رسیدن بهش اصلا کوتاه به نظر نمی‌رسه! فقط یک استراحت بین مسیر دارم و توقف بعدی طبق برنامه‌ریزیِ هم‌تیمی‌ها، باید حتما قله باشه! و البته که هنوز قانع نشدم که چرا نمی‌تونم مستقیم به سمت قله برم و باید دور بزنم! ساعت 1:12 ظهر شده، خیلی از سطح توقع خودم پایین‌تر بودم و حالا که حدودا یک ربع با قله فاصله دارم، دیگه حتی نمی‌تونم یک قدم بردارم! صدای قلبم رو می‌شنوم، به هم‌تیمی‌ها نگاه می‌کنم که چندقدمی جلوتر منتظر قدم برداشتن من ایستادن و با نگاه می‌گن که "بابا خجالت بکش! دوقدم بیشتر نمونده!" واسه من ولی انگار این "فقط چند صخره‌ی آخر"، از راهی که تا الان اومدم سخت‌تر به نظر میاد! 

پیش خودم فکر می‌کنم چیه خب؟ اصلا که چی بشه؟این همه تلاش واسه چی؟ چه ارزشی داره؟ اصلا واسه کوه چه اهمیتی داره که تو اونجایی؟ واسه قله چه اهمیتی داره که فتح‌‌ش کنی؟ واسه تخته سنگ بعدی چه اهمیتی داره لمسش کنی؟

ایستادم ، چشم به قله‌ای که فاصله‌ای باهام نداره، قله‌ای که وجود من، حضور من، تلاش من، تپش‌های قلبم که تاحالا فقط یک‌بار شنیده بودم‌ش و واسه خودم هم عجیبه این همه بلند بودن صداش، هیچی واسش هیچ اهمیتی نداره!

ایستادم و فکر می‌کنم قدم بعدی رو بردارم؟ و هوسِ رسیدن، سخت داره بازیم می‌ده!

هم‌تیمی می‌گه میری اون بالا، وقتی نشستی روی قله می‌فهمی که واسه چی اومدی این همه راه رو!

حرکت کن دختر جان! اینجا جای موندن نیست! قدم برمی‌دارم.

ساعت 1:30 ظهر. حسِ بودن رو، حسِ وجود داشتن رو، توی ذهنم با سرتیترِ قشنگ‌ترین نقطه‌ی کوه، توی ذهنم ثبت می‌کنم، دقیقا همین لوکیشن،الوند، دقیقا در آغوشِ سردِ قله.

۹۷/۰۵/۲۳
Jandark

نظرات  (۴)

کوه اوند رو فتح کردی؟ !!!!بابا ای ول! من به زور کوه آبشار خودمون رو فتح کردم، اونم تو جوونیام. حالا که پیر شدم که هیچی.
پاسخ:
فردا هم میریم کلاغ لان(فک کنم اسمش همینه)
:)
۲۳ مرداد ۹۷ ، ۱۰:۱۲ هلیا استاد
چه لذتی داره رسیدن به قله
پاسخ:
اوهوم
:)
کوهنورد کی بودی تو؟ :-)
پاسخ:
خاله زهرا :))))
غیر از اینکه کوهنورد کی بودی تو ی سعید باید بگم نویسنده کی بودی شما؟
چرا نداشتی قبلا وب رو نمیدونم :/
پاسخ:
:ذوق مرگ شدن

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی