داستان های ناتمام

آخرین مطالب

به وقت نیمه شب

جمعه, ۲ شهریور ۱۳۹۷، ۰۲:۰۳ ق.ظ

 در گوشه‌ترین منطقه‌ی اتاق با مهتابی روشن، دراز کشیدم و همه‌ی اتاق رو زیر  نظر دارم، مبادا موجودی تخیلی از گوشه کناری بیرون بیاد.

خواب می‌خوام ولی به چشمم نمیاد!


ساعت: ساعتی گدشته از نیمه شب

مکان: هال، خانه، همدان.

موقعیت: home alone.

علت رخ دادن: دیروقت شده و تازه برگشتم خونه. باز بودنِ کاملِ پنجره، به حافظه ام فشار میاره ولی هیچ خاطره ای از باز گذاشتن پنجره فراخوانی نمیشه! طبق عادت بدون استرس‌ترین حالت ممکن رو در نظر میگیرم و "حتما باد بازش کرده" گویان، به خواب میرم! عقربه ی ساعت هنوز چند روزی بیشتر نچرخیده که بدون دلیل از خواب پریدن همانا و مراحل خواب رو گم کردن همانا! و به این‌شکل، ژان می‌مونه و موجودات خیالی‌ش!

۹۷/۰۶/۰۲
Jandark

نظرات  (۶)

۰۲ شهریور ۹۷ ، ۱۰:۴۹ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
به این فکر کنید که حتی موجود خیالی هم کاری باهاتون نداره:-)
هر از گاهی زیر تخت و توی کمد ها رو هم یه نگاه بنداز.:/
کمد توی کولر کولر توی کمد انتهای یه سرداب که صدای موتور میاد. همینا خلاصه :))
موجود خیالی چون محدود به محیط مادی ما نیست، مطمئن باش این کارو نکرده. نیاز به درو پنجره و اینا هم نداره. حتما دزدی چیزیه:-D
من همیشه فکر میکنم موجودات خیالی اگر هم باشن، واقعا نیازی به من ندارن :)) این همه آدم واقعا بوان با من دمخور شن. نمیشن اصلا 
میگن همدان تو خونه هایی که یک نفره و کسی دیگه ای هم نیست بخصوص شباش وقتی از نیمه شب هم بگذره ، "جن" داره . 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی