تو: تو دنیای تخیل همهچی ممکنه.
من: ولی تو واقعیت نیست... :(
تو: تو واقعیت خیلی چیزا ممکن نیست. مهم اینه چقدر قادریم دنیای واقعیمون رو شبیه دنیای تخیلی بسازیم.
من: دنیای واقعیم رو که شبیه تخیل نمیسازم! تخیل تخیله! تو واقعیت باید واقعی زندگی کرد!
تو: به قول معروف، آدم همون چیزیه که بهش فکر میکنه.
من: چیزایی که بهشون فکر میکنیم دنیای آرمانیمون هستن! و رسیدن به دنیای آرمانی چیز راحتی نیست که همیشه فکرش رو میکنیم. گاها حتی دنیامون از دنیای آرمانیمون فرسنگ ها فاصله داره و در کل وقتی پرسشنامه ی رضایت از زندگی جلومون میذارن نمره ی 50 به بالا میگیریم ازش! اینقدر که یاد گرفتیم با هرچیزی که داریم با همون کنار بیایم.
تو: رسیدن به دنیای آرمانی حتی امکانپذیر هم نیست! ولی دلپذیرتره که سعی کنیم دنیای واقعیمون رو شبیه دنیای آرمانی بسازیم تا اینکه دنیای آرمانیای داشته باشیم که زیر سلطهی دنیای واقعی مچاله شده.
من: دنیای واقعی ما از قوانین دنیای آرمانی مون پیروی نمیکنه! پس ساخت دنیای واقعی با الگو برداری از دنیای آرمانیمون، فقط تناقض های دنیای واقعیمون رو بیشتر میکنه. قوانین دنیای واقعی، چه اونایی که بقیه واسمون گذاشتن و چه حتی اون قوانینی که خودمون واسه دوام آوردن تو این دنیا، واسه خودمون بنا کردیم، اینقدر قوانین مسخره و دست و پاگیری هستن که ...
تو: نه الزاماً! دنیای واقعی یه بستره با یه سری قانون طبیعی و یه سری قانون مصنوعی (که خودمون ساختیم). من نمیتونم این بستر رو تغییر بدم ولی میتونم بنایی در این بستر ایجاد کنم که بیشترین هماهنگی رو با دنیای آرمانیم داشته باشه! همیشه هر قانونی/اعتقادی/قاعدهای/باوری/نگرشی/دیدگاهی که بشه ازش سرپیچی کرد، توان پیشرفت و بهتر شدن داره. این یعنی قابل تغییره و مطلقاّ صحیح و الزامآور نیست!
من: نه، من میخوام بر پایه ی دنیای آرمانیم، یک اتفاق رو تو دنیای واقعیم شکل بدم، اینقدر بستر های قبلی ایجاد شده تو این دنیا، با اون چیزی که من میخوام متفاوته، و اینقدر قوانین مسخره ای واسش وجود داره که تلاش های من واسه رسیدن به اون دنیای آرمانی، فقط به بارم اضافه میکنه، و حتی وقتی پیاده سازیش میکنم هم اصلا شبیه اون اصل آرمانیش نمیشه! یه کپی مصنوعی میشه که راه به جایی نمیبره
تو: قرار نیست شما در کلبهی اسرارآمیز کوچک جنگلیتون هر روز با هفت پادشاهِ عادل اقلیمهای سرزمین خیالیتون نهار بخورید! ولی میتونید در آپارتمان معمولی کسالتآورتون هر روز رو با صبحانهای در کنار هفت کتاب مورد علاقتون شروع کنید!
ب.ن: و من هنوز هم چیزهایی رو میخوام که با قوانین مسخره ی دنیای واقعی اطرافم سازگاری نداره و مزخرف ترین چیز ممکن همین منم که دارم سازگاری نشون میدم!
ولی حالا از این گذشته، چطور میشه این مکالمه ها رو دوست نداشت...
:)